عباس معروفی
یادش گرامی، عباس معروفی، آدم شگفت انگیزی بود. سراپا شور و سرزندگی و عشق به ادبیات و جامعه بود. هرکجا بود پویایی و شکوفایی و امید می پراکند. سی و چند سال بیشتر نداشت که در آغاز دهه ی هفتاد خورشیدی، ماهنامه ی گردون را راه اندازی کرد. با همه ی جوانی، بزرگان و پیشکسوتان ادبیات را دور هم نشانده بود و به کتاب های برتر سال جایزه می داد! اسمش را هم گذاشته بود جایزه ی گردون. یادم است پس از یکی دو سال جایزه ی گردون چندان ارج و ارزش پیدا کرد که برگزیده هایش به چاپ چندم می رسید. گذشتِ زمان هم نشان داد که انتخاب داوران گردون شایسته و سزاوار بوده است. سفارش و دسته بندی در گزینش آنها نقش چندانی نداشته. برخی از آن کتاب ها را به یاد دارم:
دستی به شیشه های مه گرفته ی دنیا (حافظ موسوی)، معرکه در معرکه (داوود میرباقری)، حکایت روزگار (فریده گلبو)، یوزپلنگانی که با من دویده اند (بیژن نجدی)، مدار صفر درجه (احمد محمود)، یورت (حسین میرکاظمی) و...
از فرهیختگان واندیشمندان هم نظر می خواست که چه کنیم سال آینده کارمان بهتر شود و جای چه رشته هایی در میان انتخاب هایمان خالی است؟ به یاد دارم بهرام بیضایی در گفت و گویی با مجله ی گردون، گفت: در میان رشته ها و جایزه هایی که می دهید، جای "ایرانشناسی" خالی است.
گر همی خواهی که پرها رویدت زین دامگاه
همچو کرم پیله جز گرد نهاد خود متَن *
عباس معروفی از ایران رانده شد. مجله اش بسته، جایزه اش برچیده و خودش به زندان انداخته شد. گویا قد و بالایش زیادی بلند شده بود.
*از سنایی