جهانگیر بهروز، روزنامه نگار دلیر
(تصویر کودکی جهانگیر بهروز از دفترچه ی آموزگاری زنده یاد حسین شهسوارانی، سال نگارش دفترچه 1318 خ)
جهانگیر بهروز یکی از روزنامهنگاران نامدار ایران بود که چند سال از نوجوانی خود را در شهر اراک گذرانید. پدرش کارمند بلندپایهی بانک ملی بود. بدین رو، در شهرهای گوناگون مامور و جابهجا میشد. جهانگیر در سال 1305 خورشیدی، در شهر مشهد و در خانواده ای همدانی، دیده به جهان گشود. او در سال 1316 خورشیدی، به اراک آمد و دو سال شاگرد حسین شهسوارانی بود. زندهیاد شهسوارانی در دفترچهی سالهای آموزگاری خود در پیوند با جهانگیر بهروز دوازدهساله، چنین نوشته است:
«...در یکی از ساعات درس، درِ کلاس باز و مدیر دبیرستان به اتفاق یک نفر نوآموز به کلاس وارد شده و بر تعداد نفر افزوده شد. اولین پرسشی که از این شاگرد نورسیده نمودم همانا نام و نشان و محل تحصیل بود. با متانت تمامی که تا آن روز از هیچ نوآموزی دیده نشده بود خود را به نام جهانگیر بهروز معرفی نموده و معلوم شد که ایشان در دزفول، تحصیل می نموده و فرزند آقای رییس بانک ملی اراک است که در آن روز تازه به شهر ما منتقل شده بودند. حلاوت گفتار و طرز تکلم و رعایت آداب گفت وگوی این نوباوه ی برجسته و قیافه ی باز و پیشانی بلند او... در همان ساعت اول، به من فهمانید که از یک خانواده ی نجیب و بزرگواری است که در آغوش و دامن پدر و مادر باتربیتی پرورش یافته است. آزمایش هایی که در طی چند روز به عمل آمد پایه ی دانش او را آشکار نموده و یکی از نوآموزان برجسته ی هوشمند شناخته شد. بیشتر علاقه مندی این کودک دوازدهساله به ادبیات و شعر و شاعری است. منشآت شیوا و شیرین او، که غالبا با سبک نثر نوین می نویسد، و همچنین فرط علاقه به تاریخ سرایندگان و دانشمندان بزرگ بر این مدعا گواهی داده و ثابت می دارد که اگر تحت آموزش دبیران قابل قرار گیرد، در این قسمتِ به خصوص، موفقیت کاملی حاصل می نماید. عشق سرشار این شاگرد خوش قریحه به فراگرفتن چامه های نغز و سروده های دلکش اساتید ایرانی است و در هنگام خواندن شعر، وسیله ی شادمانی خاطر حضار را فراهم می سازد (در اوایل خرداد هم مقاله ای تحت عنوان مرغ قفس اثر خامه ی ایشان در نامه ی عراق طبع و منتشر شد). باز هم مشاهده ی این خاطرات است که هماره پیکره ی او را در قلب خود نقش نموده و نظاره ی رشد و نبوغ دوران فضل و کمال وی را سرسلسله ی آمال و آرزوهای خود قرار داده ام...» (حسین شهسوارانی، بی تا، چ نشده، مقاله ی سرشک خونین).
چندی بعد جهانگیر بهروز و خانوادهاش از اراک کوچیدند. او پس از اشغال ایران به دست متفقین، هوادار آلمان شد، ولی پس از چندی به حزب توده پیوست. جهانگیر بهروز روزنامه نگاری دلیر بود و به تاوان زبان سرخش شانزده بار بازداشت شد. از بی پروایی های او یکی آن بود که در سال 1326 خورشیدی، سند محرمانه ای را آشکار کرد که دربردارنده ی قرارداد نظامی میان ایران و آمریکا بود. رو شدن این قرارداد باعث شد تا دولت حکیم الملک فرو بیفتد. همچنین از پیامدهای آن رویداد، بدگمان شدن مقامهای امنیتی کشور به جهانگیر بهروز بود. مقام ها از خود می پرسیدند چرا و چگونه یک روزنامه نگار جوان به سندی محرمانه دست پیدا کرده است؟
بهروز سالها با روزنامه های ایران، ایران ما و آیندگان همکاری کرد. وی از نخستین شماره ی آیندگان همراه آن روزنامه بود. بهروز پس از غلامحسین صالحیار، به سردبیری آیندگان رسید، ولی هنگامی که به مناسبت هزارمین شماره در سرمقاله نوشت " این روزنامه ای بود که می توانستیم، نه آن که می خواستیم" به خشم حکومت دچار شد و به فرمان ساواک از سردبیری آیندگان کناره گرفت. از آن پس، وی بیشتر به کار در بنگاه خبری و انتشاراتی اکو اف ایران پرداخت که به زبان انگلیسی منتشر می شد. جهانگیر بهروز پس از انقلاب 57، از ایران کوچید و در سال 1393 خورشیدی، در لندن، درگذشت. مازیار بهروز، پژوهشگر و استاد دانشگاه، فرزند جهانگیر بهروز است.
(منبع برخی داده ها: ویکی پدیا)