وبلاگ مهرداد شمشیربندی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اکبر رادی» ثبت شده است

اکبر رادی: برآیند سه نویسنده ی بزرگ

رادی برای من ترکیب ایرانی شده ای از ایبسن، میلر و چخوف است".

این جمله را سالها پیش هادی مرزبان به من گفت، ولی آن را باز نکرد.

سال ۱۳۸۳، هادی مرزبان نمایشنامه ی باغ شب نمای ما را در تئاتر شهر، بر صحنه برد. در باره ی این نمایش، با او در تالار انتظار تئاتر شهر، مصاحبه کردم. گفت و گوی ما پایان گرفت و پیاده شد. چاپ آن چندی در دست انداز افتاد، ولی من بارها به این جمله ی کارگردان اندیشیدم و آن را در شناخت رادی، موشکافانه و دقیق یافتم. (گفت و گو پیشتر در این وبلاگ منتشر شده است: https://shamshirbandi.blog.ir/1396/03/26/akbar%20radi%201)

در نمایشنامه های اکبر رادی، توفان زندگی زیر پوسته ی پرُملال روزمرگی روان و رونده است. در ظاهر، همه چیز عادی، همیشگی، استوار و بی گزند است، در حالی که شکاف بزرگ، ناگهان، بی صدا و بی خبر دهان باز می کند. فاجعه اندک اندک ساخته می شود، اما فروپاشی ناگهان رخ می دهد. بیشتر وقتها هوای صحنه مه آلود و بارانی است، همانند کرانه های سپیدرود و ولگا. خانواده ای اصیل به پایان خود نزدیک می شود زیرا که دوره اش به سر رسیده و به تاریخ پیوسته است. هیچکس کار قهرمانانه ای نمی کند. پایان بسیاری از نمایش ها با مرگ یا تلنگری همراه است.

این مایه ها را می توان در نمایشنامه های چخوف دید.

افول / اکبر رادی / علی نصیریان

oful 1

oful 2

oful 3

oful 4

ارثیه ی ایرانی / اکبر رادی / خلیل موحد دیلمقانی

ارثیه ی ایرانی

ارثیه ی ایرانی 2

ارثیه ایرانی 3

ارثیه ی ایرانی 4

ارثیه ی ایرانی 5

ارثیه ی ایرانی 6

 

از پشت شیشه ها / اکبر رادی / رکن الدین خسروی

az poshte shisheha 1

از پشت شیشه ها 2

از پشت شیشه ها 3

از پشت شیشه ها 4

از پشت شیشه ها 5

از پشت شیشه ها 6

 

بازنمایی: بر روی برگ یکم بروشور نمایش از پشت شیشه ها، چهار مربع به شکل پنجره بریده شده است. پس از تا خوردن برگ یکم بر برگ پنجم، عبارت از پشت شیشه ها در چهار خانه ی پنجره دیده می شود. تصویر زیر این کاردستی را نشان می دهد.
 

az poshte shisheha

 

یک صبح لطیف بهاری، با عطر نمناک کاهگل


یک صبح لطیف بهاری، با عطر نمناک کاهگل


گفت و گوی مهرداد شمشیربندی با هادی مرزبان


گفتنی: در سال 1383 هادی مرزبان، کارگردان نام آشنای تئاتر، نمایشنامه ی «باغ شب نمای ما» را که نوشته ی اکبر رادی است با نام «قبله ی عالم» بر صحنه ی تالار اصلی «تئاتر شهر» برد. پس از دیدن نمایش، با کارگردان آن گفت و گویی کردم که اگر دیر نمی رسید در مجله ی «دنیای سخن» چاپ می شد. امروز پس از سیزده سال، آن گفت و گو هنوز خواندنی است، زیرا رادی (اگرچه نیست) یگانه و ماندنی است. برای هادی مرزبان هم آرزوی بهبود و تندرستی می کنم.


مهرداد شمشیربندی: آقای رادی، در کتاب مکالمات گفته است: «واقع این است که مرزبان خودش را پای نمایش های من پیر کرده است. او بابت اجرای این نمایش ها غرامت سنگینی پرداخته و با مشکلات و مصائبی دست و پنجه نرم کرده که خیلی بیشتر از مشکلات و مصائب بودند».

این غرامت چه چیزی بوده است؟


هادی مرزبان: غرامت چیزی بوده که با هیچ معیار مادی نمی توان آن را سنجید. غرامت، عمر من بوده است. یادم می آید در سال 1362 خورشیدی در یک شب سرد زمستانی نزد آقای رادی رفتم. البته من ایشان را از سالهای جوانی با نمایشنامه هایی چون «افول» ، «ارثیه ی ایرانی» و ... می شناختم اما در آن روزگار و پس از تجربه های متنوع در آثار نویسندگان مختلف، احساسی در من شکفته شده بود. تفسیر آن احساس چنین است: در جهان نمایش سه نویسنده بودند که با آنها پیوند بسیار نزدیک داشتم و احساس می کردم حرف و درد خودم را در آثار آنها پیدا می کنم. این سه درام نویس عبارت بودند از: آرتور میلر، هنریک ایبسن و آنتوان چخوف.

اینها در عالم درام نویسی برای من مثل ستاره بودند. وقتی عمیق تر با رادی آشنا شدم دریافتم که در آثار او می توانم آمیزه ای ایرانی از چخوف، میلر و ایبسن مشاهده کنم. در حقیقت این سه نفر به گونه ای از صافی رادی گذاشته بودند و با شکل و شمایلی ایرانی در آثار او متجلی شده بودند. این چیزی است که من همیشه به دنبالش بوده ام و به آن اعتقاد داشته و دارم. یعنی رسیدن به گونه ای تئاتر ملی که در تمام یاخته هایش ایرانی باشد. همیشه گفته ام مرغ همسایه هر چند غاز باشد (که غاز هم است، من کی باشم که بزرگان درام نویسی غرب را رد کنم؟) اما ما که شخصیت های فرهنگی بزرگی چون مولوی و فردوسی و حافظ داریم، باید تئاتر ملی هم داشته باشیم. ما اول باید خودمان را بشناسیم، بعد به سراغ تئاتر غرب برویم. اینجا است که می گویم آثار رادی را باید شناخت. متاسفانه بعضی دوستان گذرا از کنار آثار او رد می شوند و آتشی را که در زیر خاکستر نوشته هایش شعله می کشد، نمی بینند.

وقتی به دیالوگ نویسی های رادی فکر می کنم و این که او چگونه با ظرافت تمام و مینیاتوری کلمات را کنار هم چیده، سرشار از احساس شاعرانه می شوم. به جوان ها می گویم، شما گفت و گوهای پنج نمایشنامه را بخوانید، دیالوگ های رادی را هم بخوانید و ببینید چه ذوق و دقتی در نوشتن آنها به کار رفته است! هیچ وقت یادم نمی رود در نمایشنامه ی «آهسته با گل سرخ» صحنه ای را که در آن جلال برای سیامک از مفهوم زیبایی می گوید: اول می گوید: زیبایی مثل گل سرخ است... نه مثل آب چشمه است و بعد ادامه می دهد: می روم و وقتی آمدم زیبایی را برایت معنا می کنم و هنگامی که به خانه باز می گردد با جانفشانی خود و با گلوله ای که در سینه دارد زیبایی را به دوستش نشان می دهد. یا آخر نمایشنامه ی «پلکان» که می گوید: «یحیا! آن پنجره را باز کن! امشب می خواهم صدای باران را بشنوم؛ امشب می خواهم مهربان باشم.

و وقتی پنجره را باز می کند، می گوید: یحیا! تو پا برهنه ای؟! همین دو سه جمله خودش یک نمایشنامه ی کامل است. بگذریم که بعضی از دوستان عادت کرده اند پشت چشمی نازک کنند و سبیلی بجوند و بگویند: آقا ما که درام نویس نداریم!

ول کنیم این روشنفکر بازیها را!


مهرداد شمشیربندی: البته از صحبت آقای رادی می توان اینطور هم برداشت کرد که دست هایی در کار بوده اند و جلوی اجرای آثار نویسندگانی مثل او را گرفته اند.


هادی مرزبان: بخشی هم به این موضوع بر می گردد. در سالهایی که به قول رادی «متولیان تئاتر ما آدم های دیگری بودند» خیلی سعی می شد تا امثال رادی از صحنه حذف شوند. در آن سالها جلوی پای من خیلی سنگ انداختند. به فاصله ی سه سال و چهار سال بی کار بودم ولی می گفتم یا رادی یا هیچ کس! نه اینکه بخواهم با کسی لجبازی کنم. نه، احساس می کردم حرف من و درد من را تنها اجرای آثار او می تواند بر صحنه بیاورد. اما امروز خدا را شکر می کنم که صبرم ثمر داد و می توانم راحت آثار رادی را کار کنم.

مهرداد شمشیربندی: چرا اجرای «قبله ی عالم» یک ماه به تعویق افتاد؟


هادی مرزبان: با اینکه من دو سال و نیم پیش تالار اصلی را گرفته بودم، اما زمان اجرای ما خورد به زمان بازسازی سالن. گفتند می خواهیم موکت ها را عوض کنیم و صندلی ها را درست کنیم. این چندمین بار است که بدترین زمان اجرا به من می خورد. در فصل سرما تمرین می کنیم و در گرمای تابستان تماشاگران را به تالار می آوریم. اما باز ما خوش بین هستیم و کارمان را می کنیم. همیشه می گویم ما برای بعضی از تالارها مثل مسافرهای سرپایی هستیم؛ گاهی در اتوبوس سرپا می ایستیم یا توی رکاب سوار می شویم و راهی جز تحمل ناملایمات نداریم، چون می خواهیم به مقصد برسیم.


مهرداد شمشیربندی: بخش هایی از نمایش مثل قسمت چوردکی و ماستکی نسبت به متن چاپ شده تغییر پیدا کرده؛ آیا سانسوری در کار بوده است؟


هادی مرزبان: نه، در اجرا به این نتیجه رسیدیم. اکثر نمایشنامه ها، شکل واقعی خود را هنگام اجرا پیدا می کنند ولی این نمایشنامه ی خاص صد درصد، شکل واقعی اش وقت اجرا معلوم می شود. مثلاً ناصرالدین شاه قاجار نیست او در طول نمایشنامه هفت هشت دیکتاتور تاریخی را بازی می کند آدمهایی با حالات روحی و روانی متنوع و در زمان های مختلف. بنابراین کار شخصیت پردازی در نمایش قبله ی عالم خیلی دشوار بود. چون در یک محدوده ی زمانی و مکانی خاص شخصیت ها محدود نیستند. مثلاً ناصرالدین شاه تئاتر ما، صرفاً ناصرالدین شاه قاجار نیست. او در طول نمایشنامه، هفت، هشت دیکتاتور تاریخی را بازی می کند. آدم‌هایی با حالات روحی و روانی متنوع و در زمان های مختلف. بنابراین کار شخصیت پردازی در نمایش قبله ی عالم خیلی دشوار بود. چون شخصیت‌ها در یک محدوده ی زمانی و مکانی خاص، محدود نیستند. مثلا ناصرالدین شاه گاهی سلطان محمود است و گاهی خود ناصرالدین شاه قاجار. در لحظات خودکامگی و خونریزی گاه کاریکاتوری از ناصرالدین شاه و گاه تمام مستبدان تاریخ است. یا ملیجک که مثلاً گاهی ایاز می شود. در آوردن چنین شخصیت هایی واقعاً کار می برد و این نمایشنامه جزء معدود کارهایی بود که واقعاً مرا اذیت کرد و خوشحالم از اینکه وقتی آقای رادی آمد و نمایش را دید گفت از معدود کارهای من است که بسیار چفت و خوب کار شده.


مهرداد شمشیربندی: وقتی نمایشنامه را می خواندم احساسم این بود که مناسب یک سالن کوچک و یک اجرای نفس به نفس است؛ ممکن است بگویید دلایل شما برای انتخاب این تالار بزرگ چه بوده است؟


هادی مرزبان: در اجرای نمایش همیشه برایم مکان خیلی مهم بوده است. یادم می آید در سال 76 وقتی نمایش آمیز قلمدون را در تالار چهار سو کار می کردم، در این سالن مشکلی پیش آمد و به من گفتند نمایش را ببر و در تالار اصلی اجرا کن . من مخالفت کردم و گفتم طراحی ام برای سالن کوچک انجام شده. اما در مورد تئاتر قبله ی عالم به خصوص آقای رادی تاکید می کرد که یا باید در تالار اصلی تئاتر شهر اجرا شود یا حتا در تالار وحدت. برای اینکه حدود هشتاد آدم در صحنه حضور دارند و این آدم ها لااقل باید جای حرکت داشته باشند. همان طور که می دانید اول نمایشنامه نوشته شده: «دکور نداریم. صحنه شناور است» و این شناور بودن یعنی این که ما در جاهای مختلف، ماجراهای مختلف داریم. مثلاً بتوانیم مکان های مختلف چون باغ، مسلخ، تخت شاه و اندرونی شاه را ببینیم. به نظر من آقای مجید میر فخرایی طراحی صحنه ی خوبی انجام داده است.


مهرداد شمشیربندی: یکی از دلایل سوال من این بود که کلمات در نمایشنامه های رادی بار معنایی و زیباشناسی مهمی بر دوش دارند، اما در اجرایی که من دیدم بعضی دیالوگ ها به خوبی شنیده نمی شد.


هادی مرزبان: لحظاتی به خصوص در آغاز نمایش وجودی دارد که تاکید زیادی روی دیالوگ ها نیست. آدم ها در مکان های مختلف حرف هایی می زنند که بیشتر برای فضا سازی است. مثلاً دو ملکه با هم دعوا می کنند و به هم دشنام های کوچه بازاری می دهند. در موقع اجرا برای من به عنوان کارگردان انتقال آن فضا به تماشاگر مهم بوده، یعنی فقط می خواستم نشان بدهم که آن دو زنی که در اندرونی شاه با هم دعوا می کنند، هیچ فرق با آکله هایی که در بدترین جای شهر توی سر هم می زنند ندارند. اما لحظاتی هم هست به خصوص در نیم ساعت آخر نمایش که دیالوگ ها نقش خیلی مهمی دارند و من سعی کردم با نورپردازی ها و میزانسن های خاص تماشاگر به تمامی آنها را بگیرد. در واقع بعضی جاها ریتم غلبه دارد، بعضی جاها کلام.


مهرداد شمشیربندی: چرا برای بازی در نقش ملیجک یک خانم را انتخاب کردید؟


هادی مرزبان: همان طور که می دانید در نمایش، ملیجک، دو شخصیت کاملاً مستقل از هم دارد. من برای این نقش بازیگران سرشناس زیادی را آزمایش کردم. تمام آنها یا یک ساعت و نیم اول نمایش را که ملیجک نقش کمدی دارد خوب بازی می‌کردند و در نیم ساعت آخر که شخصیتی جدی را بازی می کند ضعف داشتند یا بر عکس. پس از یک سال و نیم که به دنبال هنرپیشه گشتم ناگهان به ذهنم رسید که ملیجک را بدهم یک خانم بازی کند و خانم شهره سلطانی هر دو وجه این شخصیت را به خوبی نشان داده. همان طور که می دانید ملیجک در تاریخ پسر زشتی بوده اما از آنجا که ملیجک تئاتر ما هم منطبق بر ملیجک تاریخ نیست، من گفتم ملیجک من باید زیبا باشد از زیبایی زنانه هم در نمایش این شخصیت استفاده کردم.


مهرداد شمشیربندی: گویا قصد ضبط تلویزیونی این اثر را هم دارید؟


هادی مرزبان: نه، ولی قصد دارم کار بعدی ام را که «ملودی شهر بارانی» نام دارد و باز هم از نوشته های رادی است همزمان برای صحنه و تلویزیون کار کنم.


مهرداد شمشیربندی: اگر تلویزیون چنین قدمی بر دارد، کارستانی کرده.


هادی مرزبان: من حدود هشت سال است پیشنهاد ضبط تلویزیونی نمایش «پلکان» رادی را به تلویزیون داده ام، ولی متاسفانه هر بار یک جور جواب به من می دهند. جالب است که ناگهان می شنوم آقایی که معلوم نیست چه ارتباطی با رادی و آثار او دارد قصد کرده «پلکان» را در تلویزیون ضبط کند و در آنجا رادی مخالف کرده و گفته اگر قرار است نمایش ضبط شود، باید مرزبان این کار را انجام دهد. به هر حال امیدوارم سیاست های تلویزیون طوری تغییر کند که مردم، به ویژه شهرستانی ها بتوانند با آثار نویسندگان خوب ما آشنا بشوند.


مهرداد شمشیربندی: موقع خواندن آثار رادی احساس می کنیم کلمات رنگ دارند. لطفاً در مورد نورپردازی در نمایش های رادی توضیح بدهید!


هادی مرزبان: دقیقاً همین طور است؛ البته خود رادی نورپردازی ارائه نمی دهد، ولی من هم در آثار او بیشتر نور و رنگ می بینم. موقع کارگردانی با نورپردازی های مختلف سعی می کنم به صحنه ها جان بدهم؛ تمرکز تماشاگر را زیاد کنم؛ صحنه های مختلف را از هم جدا کنم و یکنواختی را از نمایش بگیرم.


مهرداد شمشیربندی: شما آثار رادی را چه رنگی می بینید؟


هادی مرزبان: من نمایشنامه های او را مثل یک صبح بهاری، پر از انواع رنگها می بینم. همچنین ته این آثار بوی خوش کاهگل به مشامم می رسد و بیشتر ارادتم به رادی هم برای همین ایرانی بودنش است.


مهرداد شمشیربندی: صحبت دیگری اگر هست بفرمایید!


هادی مرزبان: من فکر می کنم رادی در این نمایشنامه و نمایشنامه ی «هاملت با سالاد فصل» یک حرف جهانی دارد. حرفی که شاید سالها بعد بر ما معلوم شود