سیلی نقد (گفت و گو با احمد طالبی نژاد) ـ بخش یکم: دشواری منتقد بودن
گفتنی: به تازگی با احمد طالبی نژاد، منتقد نامدار سینما، گفت و گویی درازدامن کرده ام که نه همه اش ولی بیشتر آن گرداگرد نقد و نقدنویسی و منتقدان سینمایی می چرخد. نام کتاب تا کنون «سیلی نقد» است و امیدوارم در آینده ی نزدیک به چاپ برسد. اینک بخش کوتاهی از آن گفت و گو:
مهرداد شمشیربندی: در بعضی نوشته هایتان گفته اید که منتقد بودن در زندگی خصوصی شما بسیار تاثیر گذاشته. شما را نسبت به مسایل روزمره حساس، باریک بین و خردهگیر کرده و حتا برایتان مشکلات خانوادگی به بار آورده. فکر میکنید اگر منتقد نبودید، زندگی تان چه فرقی با الان داشت؟
احمد طالبینژاد: من اگر منتقد نبودم و برای مثال فیلمساز بودم، اینجور سخت زندگی نمیکردم که همه ی پدیدههایی را که در مقابلم میبینم، نقادانه نگاه کنم. این خیلی بد است. یعنی مثلاً اگر مشکلی در خانواده پیش بیاید، من از موضعی نگاه میکنم که موضع منتقد است، نه موضع مثلاً هنرمند. در نتیجه هم خودم و هم دیگران را عذاب می دهم.
توی روابطم با همسر و بچه هایم هم این دشواری هست و جالب اینکه که این مساله درک هم نمیشود. به هر حال مثل هر حرفه ی دیگری، منتقد بودن هم در خلق و خوی و رفتار آدم تاثیر می گذارد.
مهرداد شمشیربندی: منتقد بودن بر پدر بودن شما هم تأثیر گذاشته؟
احمد طالبینژاد: بله خیلی تأثیر بدی می گذارد. خیلی. (حالا نمیدانم همه ی منتقدها این جوریاند یا فقط من این جوریام) من سختگیریهایی در مورد بچههایم داشته ام که پدرم در مورد من نداشته. پدرم که بیسواد بود و اصلاً در عالَم هنر نبود، در برخورد با تجربیات و کارهایی که میکردم، خیلی راحتتر و دمکراتتر از من بود. من با سه پسرم که آن آنها هم کار هنری میکنند، به عنوان یک منتقد برخورد میکنم. پسر کوچکم دانشجوی ادبیات دراماتیک است، وقتی نوشتههایش را به من می دهد، به جای اینکه تشویقش کنم، اول ایرادهایش را میگیرم.
قبلاً هم چند بار اینور و آنور گفته ام که ما منتقدها زندگی سختی داریم. پول چندانی هم که از کارمان در نمی آید، پس همیشه توصیه ی من به کسانی که به این عرصه علاقمندند این است که این حرفه را انتخاب نکنید! بروید کار دیگری بکنید! چون این کار به قول قدیمی ها نه دنیا را دارد، نه آخرت را.
مهرداد شمشیربندی: پس اگر پدرتان که نه فیلم دیده بود، نه رمان خوانده بود، از شما آزادمنش تر بود، سوال پیش میآید که به نظر شما چه چیزهایی این تفاوت را رقم زده؟ تفاوت خوی شما و پدرتان؟ یا خاصیت ایدئولوژیک و جزمی ِ کتابهایی که شما خوانده اید؟
احمد طالبی نژاد: پدرم لابد به من و سایر برادرانم اطمینان داشت که داریم کار درستی انجام می دهیم. چون خودش به دلیل بی سواد بودن نمی توانست این تجربه ها را از سر بگذراند. زندگیش محدود بود به همان درک بدوی از زندگی. ولی ماها به ویژه من اصلا با زندگی معمولی کنار نمی آیم. دنیای ما دنیای بی حد و مرزی است که آدمهای معمولی درکی از آن ندارند؛ و این یعنی مصیبت.
مهرداد شمشیربندی: با همهی زجر ها و دشواری هایی که در کار نقد وجود دارد و به آنها اشاره کردید، چه لذتی هایی دارد که تا امروز رهایش نکردید؟
احمد طالبینژاد: خب بله، لذتهایی هم دارد. یکی از لذتهایش این است که آدم در جامعهی هنری، دارای شأن و اعتباری میشود که این بد نیست. به هر حال، جایگاه یک منتقد خوب در سینما، کمتر از یک فیلمساز نیست.
مهرداد شمشیربندی: شأن و اعتبار را میشود با فیلم ساختن هم به دست آورد.
احمد طالبینژاد: بله، اما من دیده ام که بعضی برای منتقد، شأن بالاتری از فیلمساز قائلند. البته معمولاً منتقدان آدمهایی نیستند که کسی دوستشان داشته باشد. نویسندهای گفته که توی میدان هیچ شهری، مجسمه ی هیچ منتقدی را نصب نمیکنند و درست هم گفته است. ولی به هر حال منتقد بودن برای آدم شأن و اعتباری میآورد که گاهی من می بینم فیلمسازها یا کارگردان های تئاتر (چون این اواخر من نقد تئاتر زیاد مینویسم) دلشان لک میزند که مثلاً بنده یا هر منتقد اسم و رسم دار دیگری راجع به کارشان یک چیزی بنویسیم. این برایشان خیلی اهمیت دارد.
خب در این هم نوعی ارضای نفس هست. اصلاً به نظر من بحث هنر، بحث ارضای نفس است؛ هرکس یک جور نفسش ارضا میشود.
مهرداد شمشیربندی: لذتهای دیگری هم دارد؟
احمد طالبینژاد: لذتها...ش! یکیش همین است که گفتم؛ دومیش؟ (فکر می کند) دومی ندارد! چون وقتی شما منتقد هستی، حتا از دیدن فیلم هم لذت نمیبری. چون میخواهی با نگاه نقادانه به اثر نگاه کنی و در خود اثر غرق نمیشوی. یک تماشاگر عادی یا حتا هنرمندی که نقد نمینویسد، وقتی فیلمی را میبیند، یا از آن خوشش میآید و نگاه میکند، یا بدش می آید و دنبال نمی کند. ولی ما از اولین پلان باید با موضع فیلم را نگاه کنیم که این کار، لذت را از آدم میگیرد.
مهرداد شمشیربندی: شهرت ندارد؟
احمد طالبی نژاد: شهرت آنچنانی که ندارد. مردم عادی که ما را نمیشناسند. مثلاً توی آسانسور اگر یک هنرمند درجه ی پنج یک سریال درِ پیتی باشد، و مثلا یک منتقد هم باشد، خب مردم او را میبینند و باهاش احوالپرسی میکنند. ولی با منتقد ممکن است اصلاً احوالپرسی نکنند. البته در دورهای چون من زیاد به تلویزیون میرفتم، بعضی از همسایهها مرا می شناختند و احوالپرسی و کرنشی میکردند؛ گاه پیش میآید. اما مثلاً مردم ولایت ما، «نایین»، که من را به عنوان منتقد نمیشناسند. می گویند این همولایتی ما گاهی توی تلویزیون میآید و یک حرفهایی میزند و میرود! چون آنها که خواننده ی نشریات سینمایی و هنری نیستند. در حالیکه مثلاً اگر یک بازیگر درجه ی پنج بودم، شاید حلوا حلوایم میکردند.
مهرداد شمشیربندی: شاید شما منتقدها به این دلخوشید که در بین طبقه ی تحصیل کرده و فرهیخته ی جامعه شهرت دارید؟
احمد طالبینژاد: تقریباً این هم هست. به هر صورت وقتی شما نقد مینویسید، وارد عرصهی روشنفکری میشوید؛ یعنی خواه ناخواه جزء روشنفکران جامعه محسوب میشوید. خب این برای خودش یک جور لذت دارد. لذت توأم با زجر. لذت توأم با بیپولی و فقر. ولی به هر حال این راهی است که خواسته یا نخواسته ما انتخاب کردیم، بنابراین کسی را هم نمی شود مقصر دانست. بعد هم بالاخره خوب یا بد، اسمی از آدم می ماند. اگر خوب کار کرده باشی، اسم خوب، اگر نه، اسم بد. دلخوشی ما همین چیزها است دیگر!