وبلاگ مهرداد شمشیربندی

۱ مطلب با موضوع «ایران شناسی» ثبت شده است

پریرویان نامستور

 

(جستار زیر در شماره ی 29 فصلنامه ی رازان چاپ شد)

این نوشتار، برداشتی کلی از مردمان اراک به ویژه زنان آن سامان است. بر پایه ­ی هیچ آمار و نموداری نوشته نشده، بلکه پی ­آمد دیدارها، خوانده ­ها و درنگ ­های نگارنده است. می ­توان آن­ را انگاره ­ای دانست که شاید روزی به پشتوانه ­ی آمار تایید شود.

از دید نگارنده در این سده، زنان اراک بیش از میانگین کشوری در پهنه ­ی دانش و اجتماع و هنر، بالیده ­اند و کامیاب شده ­اند. منظور من از "بیش"، شمار و درصدِ زنانی است که بدون ترس به دنبال شکوفا کردن استعداد خود می ­روند و آن را در پستوی آگاهی­ ستیزی زندانی نمی ­کنند، به ویژه در پهنه ­ی هنر، که از دیدگاه سنتی پرتگاهی خطرخیز و دامگاهی تنش ­برانگیز است، شماره و تعداد زنان اراکی چشمگیر می ­نماید:

بهجت صدر، منیژه حکمت، پوری بنایی، مینو ابریشمی، گلچهره سجادیه، اکرم بنایی، پگاه آهنگرانی، سوسن پرور، سحر ذکریا، بهاره رهنما و... برخی از ایشان ­اند.

همانگونه که داشتن چهره­ ی زیبا شاخه ­ای از توانایی است، هوش و استعداد هم گونه­ ای زیبایی است. چشمه ­ی جوشانی است که خواهی ­نخواهی می ­خروشد و پیش می ­رود. دارنده­ ی استعداد بی ­تاب و ناشکیبا است تا زیبایی خود را آشکار کند و به دیگران نشان دهد. گیسو بر باد می ­دهد و به باغ آینه­ درمی ­آید. به گفته ­ی جامی:

پری­ رو تاب مستوری ندارد

چو در بندی، سر از روزن برآرد

نیز افلاتون در همپرسه­ ی مهمانی، زیبایی درونی و اخلاقی را بسیار ارج نهاده و برترین گونه­ ی زیبایی را دانش زیبا دانسته است، دانشی که برای رسیدن به آن عشق بهترین همیار و همراه است.

 اگر استعداد در جوی فرهنگ و هنر و دانش بیفتد، سرسبزی به بار می ­آورد و اگر در بستر نامناسب روان شود، به شوره­ زار و مرداب می ­ریزد. به نظر می ­رسد خوشبختانه در گوشه ­هایی از فرهنگ اراک، زمینه ­ای هرچند اندک برای شکوفایی زنان وجود داشته تا جایی ­که برخی از آنان از بند رسته و عادت شکسته ­اند.

در این نوشتار، شماری از زمینه­ های شکوفایی زنان اراک در این صد سال، یادآوری می ­شود:

1 ـ اراک شهری جوان بود، جامعه ­های جوان تاریخ دور و درازی ندارند. دشواری ­ها و آشفتگی­ های گذشته و گذشتگان را کمتر به دوش می ­کشند. رو به آینده دارند. کانون­ های ایستا و نیروهای بازدارنده ­ی اجتماعی هنوز در آن ها، نهادینه نشده است. در جامعه ­های جوان، ناخودآگاهِ مردم از پیشداوری ­های منفی و احساس ­های ناخوشایند آکنده نیست. بر این پایه، تاب ­آوری، نرمش و امید تا اندازه­ ای در آن ها، دیده می ­شود.

2 ـ بخت بلند اراک آن بود که به دست سرداری گرجی ساخته شد. یوسف­ خان گرجی، بنیادگذار اراک، از سرزمین قفقاز می ­آمد و با شهرسازی روسیه آشنایی داشت. اگرچه در آن هنگام، گرجستان در پیوند با خاک ایران بود، ولی همسایگی یوسف ­خان با روسیه دست کم او را با نوسازی ­های پتر بزرگ آشنا کرده بود. اراک از دیدگاه شهرسازی یک پله از شهرهای دور و بر خود مدرن ­تر بود. سرهنگ چریکوف، که سرپرستی گروه نقشه­ برداران روس را دارا و با دانش شهرسازی آشنا بود، سی ­واندی سال پس از ساخته­ شدن اراک نوشت: «... چنین شهر تمیز و نظیفی که ملاحظه کردیم... در هیچ بلدی از شهرهای طرف اسلامبول و ایران دیده نشده بود. کوچه ­های این شهر را به وضع پاکیزه و قشنگ از سنگ مفروش کرده اند و در هرکوچه، نهری از آب گوارا جاری است و ساختمانِ شهر مزبور از روی قواعد علمیه ­ی معماری ساخته شده است»[1] .

شهرِ "تا اندازه ­ای مدرن" به زایش و رشد فرهنگِ "تا اندازه­ ای مدرن" یاری می ­کند.

3 ـ وجود آقانورالدین عراقی، که به خوانش روادارانه ­ی دین گرایش داشت و از سخت­گیری و خشک ­اندیشی دوری می­ کرد، به گسترش رواداری در میان خانواده­ های اراکی یاری رساند. آقانورالدین عراقی در نگاه مردم اراک، جایگاه بلندی داشت و سال ها مرجع تقلید بیشتر آنها بود. اگر در جامعه ­ی دین ­خو و دین­ باور آن روزگار به جای این روحانی روادار و مشروطه­ خواه گرایش ­ها و آخوندهای بنیادگرا برکشیده و پذیرفته شده بودند، بی ­گمان جهان ­بینی مردم اراک چیز دیگری بود. 

4 ـ سلطان­ آباد و سپس اراک، به پایتخت ایران نزدیک بود. نزدیکی راه و رفت و آمد آسان به پایتخت در درازای زمان، باعث سنجش اراک با تهران شده است. همسری و همچشمی با تهران از دلیل ­های پیشرفت اراک بود که به جامعه ­ی زنان این شهر هم سرریز می ­کرد.

5 ـ از آنجا که در سلطان­ آباد و روستاهایش، قالیبافی رونق داشت کمپانی ­های خارجی در این شهر، دفترهای نمایندگی باز کردند. بازرگان­های غربی و کارگزاران ایشان از دیرباز به سلطان ­آباد رفت و آمد داشتند. مردم این شهر از دوره ­ی ناصرالدین ­شاه قاجار خود را در کنار "دیگری" یافتند و در آینه ­ی او تماشا کردند. واپسین و تازه­ ترین زمان حضور دیگری در شهر اراک، به دهه ­ی هفتاد خورشیدی برمی ­گردد که اروپایی ­ها برای راه­ اندازی کارخانه ­ی پتروشیمی به آنجا آمدند و چندی ماندگار شدند.

6 ـ بیشینه­ ی بافندگان قالی زنان بودند. درصدی از قالی ­های اراک به گوشه و کنار جهان رفته و در آنجا فروخته می شد. طراحان، سفارش­ دهندگان و رنگ­ آمیزان بهترین و هنرمندان ه­ترین فرآورده­ ی خود را در دستان بافندگان می ­گذاشتند و از آنها زیباترین را می­ خواستند. در این کوششِ هرروزه و رو به کمال، به طور ناخودآگاه مفهوم رنگ و نقش و هنر و زیبایی در درون زن ها ریشه می ­دواند و شاخ و برگ می ­داد. بدین ­گونه شالوده ­ی نیکوخواهی و زیباپسندی در هستی زنانه خشت ­گذاری می ­شد و بالا می ­رفت. 

7 ـ نگاه عرفانی در برابر نگاه مذهبی جای می­ گیرد و از نرمش ­ناپذیری آن پرسش می ­کند. عارفان و شریعتمداران همواره به هم می ­تاختند و یکدیگر را پس می ­راندند. دین داران دیدگاه اهل عرفان را باری به هر جهت و بدون منطق می شمردند؛ عارفان هم نگاه مذهبی ­ها را سختگیرانه و آنها را حقیقت ­ناشناس می­ دانستند. وجود محمدخان راستین، که سال ها بزرگ و سردمدار درویشان گنابادی بود، به تلطیف و گشودگی نگاه مردمان اراک یاری رساند.

8 ـ ارمنی ­ها در اراک، محله­ ای به نام خود داشتند. آنان به آموزش و پرورش دختران ارج می ­گذاشتند و در برگزاری اپرت، تئاتر، موسیقی و... پیشگام و کوشا بودند. کنش و روش آنان افزون بر آن­که زن های ارمنی را شکوفا می کرد بر فرهنگ همشهریان هم اثرگذار بود.

9 ـ اراک سال ها مرکز استان بوده است. این گزینش، همزمان زیرساخت ­های شهری، صنعتی، آموزشی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و... را با خود به همراه آورد. به سخن دیگر، مرکز استان شدن کمک کرد تا نهادهای مدرن هرچه زودتر در اراک پا گرفت. یکی از این زیرساخت ­ها، مدرسه ­ی عالی علوم اراک (مرجان و دانشگاه اراکِ سپسین) بود که در دهه ­ی پنجاه خورشیدی، راه­ اندازی شد و دانشجویانی از دیگر شهرهای ایران را به اراک آورد. کانون ­ها و گروه ­های فرهنگی و هنری در این شهر پدید آمد. همچنین ابَرکارخانه­ هایی چون ماشین ­سازی، آلومینیوم ­سازی، آذرآب و... به آمد و شد مهندسان و مدیران برجسته و خانواده­ های ایشان دامن زد. درآمیزی با نخبگان نگاه مردم را تا اندازه­ ای بازتر کرد و برخورد فرهنگ­ ها با یکدیگر به گوناگونی دیدگاه ­ها یاری رساند. 

10 ـ اراک گام به گام ساخته شد. پس از سرخوردگی بزرگِ برآمده از جنگ­ های ایران و روسیه، جنگ ­هایی که شکست در آنها، حال و هوای دگرگونی و نوخواهی را در جان جامعه ­ی ایران برانگیخت. ایرانیان، که تا چندی پیش شمشیر بُرنده ­ی نادرشاه و آقامحمدخان را بی ­شکست و بَرنده دیده بودند، ناگهان خود را خوار و شکسته و عقب ­مانده یافتند. اراک در درازای سال هایی ساخته شد که نوجویی و مشروطه­ خواهی کم­ کم در ایران، پا می ­گرفت و نیرومند می شد. حتا در خودکامگان آن روزگار هم گشودگی ­هایی رو به جهان مدرن دیده می ­شد. با چنین پیش ­زمینه ­ای بود که بانوان نیکوکاری چون خانم فخرالحاجیه و طوطیه خانم منصورخانی به پهنه ­ی اجتماع آمدند و در آبادانی اراک کوشیدند.

پدران، مادران و خانواده­ هایی که در دامان فرهنگ انقلاب مشروطه پرورش یافته بودند نخست با پیشرفت دختران شان و در سالهای جلوتر، با فرستادن ایشان به دانشگاه مخالفت سرسختانه نمی کردند. این در حالی بود که تاریک­ اندیشان، حتا در تهران، درس خواندن و دانشگاه رفتن زنان را برابر با روسپیگری و موجب تباهی و پریشانی می ­دانستند.

11 ـ یکی از آموزه­ های انقلاب مشروطه، که در دوره­ ی پهلوی به بار نشست، آموزش نوین و همگانی بود. مکتب­خانه ­های قدیمی برچیده و به جایش دبستان ­ها، دبیرستان ­ها و دانشگاه­ ها باز شد. این شیوه ­ی آموزش، پس از انقلاب 1357، هم دنباله پیدا کرد. از این واقعیت نباید چشم ­پوشی کرد که از انقلاب مشروطه تا بهمن 57، شماری از خانواده­ های سنتی و مذهبی ایران یا دختران خود را به مدرسه نمی­ فرستادند، یا با رفتن آنها به دانشگاه مخالف بودند. به گفته ­ی بیژن عبدالکریمی "حکومت پیشین بخش سنتی جامعه را از خود رانده­ بود و به بخش مدرن جامعه دلبستگی نشان می ­داد، همان گونه که حکومت کنونی با بخش مدرن سر ناسازگاری دارد و با بخش مذهبی نرد دوستی می ­بازد" (نقل به مضمون).

پس از سال 57، بخش سنتی و مذهبی جامعه با اعتمادی که به حکومت پیدا کرده بود و البته برای بهره­ بردن از استخدام دولتی و کادرسازی حکومتی به درس و دانشگاه روی آورد و در این میان، زنان این طبقه هم درس­ خوانده و دانش­ آموخته شدند.  

با اینهمه، برکنار از کرد و کار این یا آن فرمانروایی، دستاوردهای نیکو را باید دستاورد کل ملت ایران دانست. حقیقت این است که با همه ­ی فراز و نشیب­ ها زنان ارجمندی در این خاک و به ویژه در اراک، دل به دریا زدند و در راه دانش و فرهنگ گام برداشتند، بزرگانی چون مهین حصیبی، اشرف­ السادات مصباح، سونیا بالاسانیان، نیک ­چهره محسنی اراکی، افسانه ربیعی و... که نامشان ماندگار باد!

         

 

[1]  چریکوف، 1400، عنوان مقاله: استان مرکزی در سیاحت­نامه­ ی موسیو چریکوف، ترجمه ­ی آبکار مسیحی، مصحح علی ­اصغر عمران، در فصلنامه ­ی رازان، شماره ­ی 18، پاییز 1400، ص 152.