وبلاگ مهرداد شمشیربندی

۲ مطلب با موضوع «گزارش» ثبت شده است

در چیستی نقاشیخط و گزارشی از نمایشگاه طاهره هاشمی پور


در چیستی «نقاشیخط» و گزارشی از نمایشگاه طاهره هاشمی پور


نویسنده: مهرداد شمشیربندی


از روز چهارم تا هشتم اسفند ماه 1390 خورشیدی، نمایشگاهی از نقاشیخط های «طاهره هاشمی پور» به نام «شکوه قلم» در تالار «کمیسیون ملی یونسکو» در «تهران» برگزار شد.

طاهره هاشمی پور، زاده ی 1359 در شهر «اراک» است و اکنون در «اسفهان» زندگی می کند. وی کارشناس زبان و ادبیات انگلیسی است و در سال‌های آغازین دهه ی هشتاد خورشیدی از سوی «انجمن خوشنویسان ایران» به پایه ی «خوشنویس ممتاز» رسیده است. در خط ثلث از شاگردان «مرتضی عربی» و «غلامرضا ماهرویی» و در نستعلیق، هنر آموز «حبیب الله امیدوار» بوده. هاشمی پور در خوشنویسی به خط ثلث دلبستگی و گرایش دارد و ثلث نویسی را کارـ ویژه ی خود کرده است. او از سال 1385 به نقاشیخط گرایید و به پدید آوردن کارهایی در این رشته پرداخت. برگزاری «شکوه قلم» که نخستین نمایشگاه تکی اوست، دستاورد همین دوره ی کوتاه است.


نقاشیخط چیست؟


نقاشیخط در نگاه نخست آمیزه ای مدرن از «نقاشی» و «خوشنویسی» است. این رشته از هنر در دهه های هزار و سیسد و سی و چهل خورشیدی به دست خوشنویسان و نقاشان ایرانی به وجود آمد و اکنون پس از گذشت چند دهه در دیگر کشورهای خاورمیانه، دوستداران و دست اندرکارانی یافته است. نقاشیخط، نگاهی زیبا شناسانه به فرم خط (دبیره) و خوشنویسی است. پدید آوردن صورت های نو و تجربه ی ترکیب های تازه ی الفبایی و ساختن هندسه ی نوین واژه ها و عبارت ها است. در نقاشیخط، واژه ها برای خوانده شدن، نوشته نمی شوند؛ برای دیده شدن نوشته می شوند. آنچه در این هنر، مهم است، نوآوری در شمایل واژه ها و جست و جوی چینش ها و ترکیب های تازه در جمله ها و عبارت ها است. در نقاشیخط روش های قدیمی و جا افتاده ی خط نویسی فارسی، به هم می ریزد و حرکت افقی، یگانه قانون نگارش نیست. نقاشیخط، پرداختن به سویه های دیداری (بصری) و فرمی خط است. از سوی دیگر با نگاهی به پیشینه ی خط روشن می شود که دبیره های باستانی، آمیزه ای از نقاشی و خط بوده اند که سرانجام، مفهومی را به دست می داده اند، ولی اندک اندک خط، به سوی بر آهنجیده شدن (انتزاعی شدن) پیش رفته و در جایی از تاریخ بشر، راه خود را از نقاشی جدا کرده است. از این دیدگاه «نقاشیخط» پیوند دوباره ی «نقاشی» و «خط» است با این یادآوری که این بار دبیره (خط) ممکن است دربردارنده و بازگو کننده ی معنای پیشین نباشد یا سراسر از معنا، تهی باشد.

در نقاشیخط سه گونه ترفند و شگرد، شناخته شده تر است:

یک: دگرگون ساختن شکل حرف‌ها.

دو: اغراق و بزرگنمایی حرف ها و نیز ساده سازی آن ها.

سه: رویکرد تبلیغاتی و گرافیکی به دبیره (خط).


در باره ی شماره ی سه، گفتنی است رویکرد گرافیکی از زمینه های پیدایش نقاشیخط است که نتیجه ی وابسته و محدود نماندن «خط » به کارکرد کهن آن یعنی رساندن معنا است. همچنین آمیختن پیکره ی خط با زندگی روزمره از جمله در طراحی داخلی ساختمان، هنرهای تجسمی، بازرگانی، گرافیک، نماد سازی و ... کاربرد خط را در معنای تازه گسترش می دهد.

با اینهمه چنین می نماید که نزد طاهره هاشمی پور، درونمایه و محتوای سخن بر فرم و صورت آن برتری دارد. به سخن دیگر برتر دانستن مغز از پوست، ریخت ِ نقاشیخط های وی را رقم می زند. از این نظر شاید بتوان گفت تابلوهای طاهره هاشمی پور برخلاف شیوه ی «بازی با فرم» رفتار می کند و به «هنر مفهومی» (Conceptual Art) و بر آهنجیده (انتزاعی) نزدیک می شود.

خود هنرمند می گوید:

«برای من در ابتدا محتوای متن مهم است. وقتی جمله یا عبارتی را می پسندم، اول مدتی به مفهومش فکر می کنم، بعد معنای آن عبارت، شکل و صورتش را در ذهنم مجسم می سازد. اتودهای اولیه که تمام می شود، کار بر روی بوم آغاز می شود و از آن هنگام تا ساخته شدن تابلو، دو هفته تا یک ماه طول می کشد

نکته ای که در باره ی نقاشیخط باید گفته شود آن است که این هنر از سویی به هنر سنتی ایران نگاه می‌کند و از سوی دیگر به هنر مدرن غرب توجه دارد. به سخن دیگر نقاشیخط از دو چشمه ی هنر باختری و هنر خاوری سیراب می شود. همچنین هرکدام از گونه های خط مانند ثلث، نستعلیق، شکسته و ... می تواند نقاشیخط ِ ویژه ی خود را داشته باشد.

ریشه‌های نقاشیخط را افزون بر آشنایی ایرانیان با هنر مدرن غرب، می‌توان در شیوه‌های تفننی خوشنویسی ایرانی مانند خط های توأمان٬ متعاکس٬ مسلسل٬ طغرا و ... دنبال گرفت. گذشته از آن، یکی از جلوه گاه های شکل گیری نقاشیخط، سیاه مشق های خوشنویسان قدیم ایران بوده است. برای نمونه اگر در سیاه مشق های «میرزا غلامرضا اسفهانی» باریک شویم، درمی یابیم که در آنها خوشنویسی به ساختن فرم های نوپدید یاری رسانده و الفبا، چونان عنصری بصری و دیداری به شمار رفته است. همین گونه است تجربه های ساختارشکن در شکسته ـ نستعلیق های «گلستانه» و شکسته های «درویش عبدالمجید طالقانی» و پیروانش که با «خط شکسته»، شکل هایی چون دایره، سه گوش و ... درست می کردند یا برای نمونه با تکرار یک واژه و در هم تنیدن و گره زدن حرف‌های آن به یکدیگر به شکل سازی های تازه می رسیدند. همچنین جوانه هایی از نقاشیخط در شیوه ی سنتی گلزار دیده می شود ـ گلزار، گونه ای از خط نستعلیق است که با «دانگ جَلی» (درشت ترین سر ِ قلم نی) نوشته می شود و فضای درونی حرف ها، با نگاره های سنتی مانند گل و مرغ و ... آراسته می گردد.

از اینها گذشته در آثار خوشنویس ـ نقاشان قاجاری مانند ملک‌محمد قزوینی یا اسماعیل جلایر رگه هایی از آمیزش خط و نگارگری (نقاشی) دیده می شود، اما شاید بتوان گفت مکتب سقاخانه در نقاشی معاصر ایران خاستگاه زیباشناسی و نوآوری همروزگاران ما در پیدایش نفاشیخط بوده‌ است. همین جا باید گفت که در بیرون از مرزهای ایران، خوشنویسان «عثمانی» به آروین (تجربه) در فرم و به آشتی میان خط و نقاشی، گرایش بسیار داشتند.

خوشنویسان عثمانی در آثارشان گاه عبارت ها را به شکل شیر، پرنده و شمشیر نقاشی می کردند و بدین شیوه خط را به نقاشی (نگارگری) پیوند می زدند. همچنین با بررسی نگاشته های خطاطان مکتب «مولویه» روشن می شود که آنان دوست دارند نگاشته های خود را به شکل «کلاه درویشان» در آورند.

«محمد مهدی باباخانی» خوشنویس، قلمزن هنرمند و نیز همسر طاهره هاشمی پور بر این باور است که تا پیش از پیدایش نقاشیخط، هنر خوشنویسی، سیاه و سفید بود. یعنی تنها مرکب سیاه و کاغذ سفید در آن به کار می رفت. روشن است هنرمندانی بودند که دوست داشتند «رنگ» هم در کارشان باشد و دلشان می خواست از تکرار شکل های کهن رهایی یابند و فرم ها و ترکیب های آزاد تری را تجربه (آروین) کنند. نقاشیخط برای آنان این امکان را فراهم آورد که رنگ را وارد خوشنویسی کنند و از کالبدهای قدیمی رها شوند و شکل زیباتری به خط بدهند.

او همچنین به یکی از قدیمی ترین نمونه های نقاشیخط اشاره می کند که در «سمرقند» دیده است:

ـ "سال گذشته که به همراه همسرم به سمرقند رفته بودیم، در مجموعه ی «شاه زنده» ناگهان بر روی یک سنگ قبر، کاشیکاری زیبایی دیدیم که به عهد «تیموری» بر می گشت. روی کاشی ها با خط ثلث نوشته شده بود و حرف‌ها را مثل طناب از لای هم گذرانده و به هم گره زده بودند و چیزی شبیه به نقاشی پدید آورده بودند. به نظر من آن کاشیکاری یکی از کهن ترین نمونه های نقاشیخط است و نشان می دهد میل به نوآوری در میان خطاطان گذشته هم وجود داشته. علاوه بر این خوشنویسی هایی که از دوره های «صفویه» و «قاجاریه» به جا مانده نشان می دهد که هنرمندان به تزیین خط توجه داشتند. خطا می نوشتند و لابه لای آن نقش های تزیینی و تصاویر مینیاتوری می کشیدند."


اگرچه در برداشت همگانی خط ثلث، دبیره ای است عربی و کاربرد آن در نگارش آیه های «قرآن» و حدیث ها و متن های دینی است، ولی پژوهش در تاریخ خوشنویسی ایران، یافته ی دیگری پیش روی ما می گذارد.

«ابن مُقله ی شیرازی» که در سده ی سوم و چهارم هجری قمری زندگانی می کرد، آفرینشگر و آورنده ی شش خط «نسخ»، «ثلث»، «توقیع»، «رقاع»، «ریحان» و «محقق» بود که به «دبیره های ششگانه» یا «اقلام ستّه» نامورند. پس خط ثلث، دبیره ای است ایرانی. تا سده ی هشتم هجری قمری که «میر علی تبریزی» دبیره ی «نستعلیق» را نوآوری کرد، ایرانیان در نگارش از دبیره های «نسخ» و «ثلث» سود می بردند. نکته ی مهمی که درباره ی خط ثلث شایان گفتن است و این دبیره را در نقاشیخط کارآمد می کند این است که در گذشته خط ثلث برای کتیبه نگاری به کار می رفته. بر این پایه پس از گذشت زمانی چند، دبیره ی ثلث در برخی از سنگ نگاشته ها خود تبدیل به عنصری تزیینی شده است. همچنین در خط ثلث این توانش هست که خوشنویس ویژگی عمودی حرف ها را نیرومند کند و ریتم به وجود آورد. از این رو دبیره ی «ثلث» با «نسخ» که ویژگی پیشگفته را ندارد، دیگرسان است.

در نقاشیخط های طاهره هاشمی پور افزون بر گزیده های قرآن و چامه های عربی، سروده های پارسی نیز به خط ثلث دیده می شود. او به دبیره ی ثلث دلبسته است و دوست دارد بر پایه ی شیوه ی ناب و اصیل خط ثلث، نقاشیخط بیافریند. نقاشیخط های وی به شیوه ی رنگ روغن و آکریلیک و بر روی بوم کشیده می شود.

این هنرمند به آثار بزرگان و پیشکسوتان این رشته توجه دارد و آنها را دنبال می کند.

به گفته ی کارشناسان، برجستگی تابلوهای هاشمی پور آن است که هنرمند با نگهداشت اصل ها و مفردات دبیره ی ثلث، به آفرینش نقاشیخط هایی در فرم های تازه کامیاب شده است.


هنر نقاشیخط، درختی جوان و نیکو جلوه است؛ امید آن که در آینده، برومند و سایه گستر شود!



سپاسگزاری:

با سپاس از دوست گرامی و فرهیخته بابک مفیدی.

سپاس از داده ها و یاری محمد مهدی باباخانی.

عکس ها: میثم نظمی


بهار 1391 ـ منتشر شده در شماره ی 37 ایران دیدار، با ویرایش نو.



بزرگداشت فردوسی در نیاوران


این گزارش را در اردیبهشت 1386 برای نشریه اینترنتی "ایران دیدار" نوشته ام.



بیست و پنجم اردیبهشت ماه، روز حکیم ابوالقاسم فردوسی نامیده شده است. به همین مناسبت دو آیین بزرگداشت از سوی علیرضا افشاری و علیرضا شجاع پور، سراینده ی شاهنامه پژوه، به ترتیب در کاخ نیاوران و فرهنگسرای نیاوران برگزار شد. هر دو بزرگداشت در بردارنده ی سخنرانی، نقالی و موسیقی بودند. زیبنده آن که در هر دو بزرگداشت، نقال هایی خردسال به شاهنامه خوانی پرداختند تا روشن شود مهرورزی به استاد توس، خُرد و کلان نمی شناسد.


بزرگداشت نخست که از 22 تا 25 اردیبهشت ماه 1386 خورشیدی و در کاخ نیاوران برگزار شد، سخنران های ارجمندی داشت، از جمله دکتر حسین وحیدی که درباره ی شاهنامه ی فردوسی سخنرانی کرد. دکتر وحیدی، سیمرغ را نماد مهر خدایی و نیز نماد ایزد وَرَهرام یا ایزد پیروزی دانست که درهم کوبنده ی دشمنان است. در بخش زایش رستم، سیمرغ از آسمان فرود می آید و به راهنمایی سیمرغ، رستم را از پهلوی مادر آبستنش بیرون می کشند. (در فرهنگ باختر زمین روان است که ژولیوس سزار را به شوند درشت اندام بودن از پهلوی مادر بیرون کشیدند. واژه ی "سزارین" هم در پیوند با چگونگی به جهان آمدن ژولیوس سزار است. اما بنابر فرهنگ ایران بهتر آن است که سزارین را "رستمانه " بگوییم).  در داستان زاده شدن رستم، سیمرغ، همای رحمت یا مهر خدایی است. همچنین در داستان به دنیا آمدن زال و دور افکندن وی به دست پدرش سام به جرم سپیدی مو، باز سیمرغ نماد مهرخدایی است، آنجا که می خوانیم:

خداوند مهری به سیمرغ داد

نکرد او به خوردن از آن بچه یاد


اما در جنگ رستم با اسفندیار، سیمرغ دیگر نماد مهر خدایی نیست بلکه در این داستان سیمرغ، ایزد ورهرام یا ایزد پیروزی است:

تهمتن گز اندر کمان راند زود

بر آن سان که سیمرغ فرموده بود


بزد راست بر چشم اسفندیار

جهان تیره شد پیش آن نامدار


در زبان اوستایی سیمرغ یعنی مرغ ستیغ کوه. از نمادهایی که در نقش و نگارهای ایرانی نمایانگر سیمرغ است می توان به " بته جقه " اشاره کرد. شکل بته جقه به قلب انسان شباهت دارد. همچنین بر تاج پادشاهان ایران تصویر بته جقه دیده می شده است. حافظ می فرماید:


همای زلف شاهین شهپرت را

دل شاهان عالم زیر پر باد


در بخش دیگری از این سخنرانی به رابطه ی میان اندیشه و تن (روان تنی) پرداخته شد. هنگامی که سام بیمار شد، بر آن شد به دنبال فرزند گمشده اش کس بفرستد تا او را بیاورد. انجام این کار باعث بهبود بیماری او شد و به گفته ی فردوسی:


تو را تندرستی از آن شد کنون

که بر نیکویی رای تو شد فزون

بدین معنا که وقتی اندیشه ات درباره ی فرزندت نیکو شد، تن تو نیز بهبود یافت. در جای دیگر پی آمد این که رستم و سهراب یکدیگر را نشناختند به فاجعه یعنی کشته شدن پسر (سهراب) به دست پدر (رستم) انجامید. در همین داستان درخواست های پیاپی سهراب از رستم بر این که جنگجوی دیگری را به میدان بفرستد، گواه وجود نیروهای فراحسی در دل انسان است. به گفته ی دکتر وحیدی: "در عصر دیکتاتوری انفورماتیک پیام فردوسی آن است که ای ایرانی اگر خودت را نشناسی سرنوشت سهراب در انتظار توست!"

سخنران دیگر مراسم دکتر قدمعلی سرامی بود . دکتر سرامی چهار ویژگی را که باعث جاودانگی هنرمند می شود چنین برشمرد: الف) سود بردن از استوره های مردم ب) آشنایی با زبان مردم ج) بیان پهلوانی از دل داستان های عاشقانه و د) ذوق ممتاز که موجب سرایش چامه های دل انگیز و برانگیزنده می شود. او شاهنامه ی فردوسی را "حماسه ی زندگی" و سروده های مولوی را "حماسه ی عرفانی" نامید. همچنین از شاهنامه دوستان خواست با این کتاب خردمندانه برخورد کنند و نه از روی احساس؛ چرا که مهر و محبت از راه عقل و خرد روشنایی می گیرد.


در بزرگداشت دوم که در فرهنگسرای نیاوران و از روز 24 تا 26 اردیبهشت 1386 برگزار شد، افزون بر شعرخوانی و نقالی گروه موسیقی هم آوا بر اساس داستان های شاهنامه در سه شب به برگزاری برنامه پرداخت. در بخش سخنرانی دکتر امیرحسین ماحوزی از زبان یونگ و فروید گفت که استوره ها دریچه های ناخودآگاه ضمیر ملت ها هستند. آینه هایی هستند که ما می توانیم خود را در آن ها ببینیم و نیز رویاها، بخش پنهان ضمیر و مهم ترین بخش وجود ما هستند. او در پی افزود: استوره حقیقت ما است و رستم، تک تک ماییم. هفت خوان رستم از دیدگاهی، همسفر درونی پهلوان است. سپس دکتر ماحوزی به بررسی هفت خوان رستم و همسنجی آن با هفت نمود نورانی اهورا مزدا (امشاسپندان) پرداخت و گفت هرکدام از هفت امشاسپند یک مظهر دارند و یک دیو که در برابر هریک ایستاده است. هفت امشاسپند از مهین تا کهین و از بالا به پایین اینچنین اند: سپنتا مینو ( sepanta maynu) ـ بهمن ـ اردیبهشت ـ شهریور ـ سپندار مز ( sepandar maz ) ـ خرداد ـ امرداد . همان طور که گفته شد هرکدام از این تجلی ها یا نمودها یک مظهر دارند. مظهر سپنتا مینو، انسان کامل است. مظهر بهمن: انسان معمولی، مظهر اردیبهشت: آتش، مظهر شهریور: فلز، مظهر سپندارمز: ایزد بانوی نگهبان زمین، مظهر خرداد: آب و مظهر امرداد: گیاه است. حال می پردازیم به دیوها یا نیروهای ِ ضد و ویرانگری که در برابر هرکدام از این تجلی ها و مظهر ها ایستاده اند. دیوهای این هفت گامه (مرحله) بدین قرارند: انگره مینو (angera maynu) ـ دیو ـ تاریکی ـ بزم ـ جانوران ترسناک و زیانبار زیرزمینی مثلاً اژدها ـ تشنگی و سرانجام بیشه ای ترسناک. رستم در خوان اول و دوم و سوم که مظهر های آنها مادینه هستند، پذیرنده است و کنش پذیر رفتار می کند. در خوان اول یعنی آسان ترین خوان که با امرداد اینهمانی دارد، رستم در بیشه ای ترسناک با شیر روبرو می شود. در این خوان رستم کاری نمی کند و رخش (اسب رستم)، شیر را از پای در می آورد. در خوان دوم که با خرداد اینهمان است در بیابان تشنگی به سراغ رستم می آید. این بار نیز رستم پذیرنده است و میشی راه چشمه ی آب را به او نشان می دهد. در خوان سوم (سپندار مز) رستم با اژدها که نماینده ی خشکسالی و موجب زندانی کردن آب ها است رویارو می شود. در این خوان هم رخش، رستم را از خواب بیدار می کند و در جنگی رستم و رخش، اژدها را می کشند. اما از خوان چهارم به بعد که مظهرها نر می شوند، رستم هم کنشگر و آفند پیشه می شود. در خوان چهارم که با شهریور و دیوش یعنی بزم، اینهمان است، رستم نام خدای مهر را بر زبان می آورد و چهره ی راستین زن جادوگر را آشکار می کند و او را می کشد. در خوان بعدی بر اولاد پیروز می شود و از تاریکی می گذرد. در خوان ششم که با بهمن یکی گرفته داده شده، ارژنگ دیو را از پا در می آورد و در خوان هفتم (سپنتا مینو) با دیو سپید می جنگد. در این خوان زال (پدر رستم) به یاری او می آید. رستم دیو سپید را می کشد و به مقام " پدر " می رسد.

در خوان هفتم هردو رزمنده یعنی رستم و دیو سفید، سپید مو هستند. سپیدی موی آنها نشان کهنسال بودنشان و نشان کهن بودن نبرد میان نیکی و بدی است.