وبلاگ مهرداد شمشیربندی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اندیشه ی دیونیزوسی» ثبت شده است

خرده گیری های اخلاق گرایان بر طنز و طنز آوران

 

 

 

خرده گیری های اخلاق گرایان بر طنز و طنزآوران

 

 

پژوهش و نگارش: مهرداد شمشیربندی

 

 

 

 

خواست این جُستار آن است که خرده گیری های دانشمندان ِ دانش اخلاق را در پیوند با مقوله ی طنز نشان دهد. روشن است بسته به اینکه از کدام دریچه و درگاه به طنز و طنزپردازی نگاه کنیم، برداشت ما از این مفهوم دگرگون شود. پیش از هر چیز باید گفت تا سده ی هجدهم میلادی، میان خنده دار بودن و طنز همراهی و همگامی بود و بسیاری از خرده گیری هایی که به طنز می‌شد از رهگذر این همبودی بر زبان می آمد. ولی امروز دیگر ضرورتی دیده نمی‌شود که طنز و خنده به هم چسبیده و با یکدیگر همراه باشد. زیرا یکی از برداشت های مدرن از طنز، بررسی افتادن انسان در وضعیتی جفنگ و پا در هوا است به نام زندگی. اینکه در جهان ِ زیر و بالای ماه، گویا هیچ چیز در جای خود نیست و همه چیز تاب برداشته. کژی و کاستی در ریز به ریز زندگانی ما روان است و بیم آن می‌رود که کار جهان از خرک به درآید. چنین برداشتی همیشه و همه جا با خوشمزگی و مزه پرانی همراه نیست که گفته‌اند فکاهه با طنز مرز ناپیدا دارد و خارخارش تنها خنداندن مخاطب است.

 

اندیشمندان دانش اخلاق از دیرباز چندین نقد بر طنز روا داشته‌اند که به کوتاهی مهم‌ترین آن‌ها را بازگو می کنیم:

 

 

الف)  طنز، دو روست

 

از نگاه اخلاقی ها، انسان‌های درستکار به آنچه می‌گویند عمل می‌کنند و به گفته‌های خود پایبندند. ولی شوخی کنندگان چنین نمی‌کنند؛ آن‌ها تنها کلک سوار می‌کنند و این زبان و رفتار می‌تواند ویرانگر اخلاق باشد.

بی گمان برخی از گونه های طنز نیازمند دو رویی و تظاهرند. ولی دو رویی بنیاد طنز نیست. به سخن دیگر شالوده ی طنز بر دو رویی استوار نمی شود. بنیاد طنز اگر از چشم انداز قدیم و ارسطویی نگاه کنیم «تقلید از رفتارهای زشت و ریشخندآمیز» و اگر از دیدگاه مدرن ببینیم کج تابی ذاتی جهان است که در هیچ کدام دو رویی راه ندارد. از آن گذشته بر برخی دو رویی ها نمی‌توان ارزش اخلاقی بار کرد. برای نمونه بازیگران در سرتاسر زندگی خود وانمود می‌کنند کس دیگری هستند، ولی هیچ‌کس این تظاهر و دورویی را ناپسند نمی شمارد.

 

 

ب) طنز، سودی ندارد

 

بسیاری از اخلاق گرایان سنتی و نیز گردانندگان کلیسا بر این باورند که طنز هیچ دستاوردی ندارد. آن‌ها طنز را با زدن برچسب «یلخی بودن» خوار می داشتند و آن را پی آمد «دَم  ِ بی خیالی» می دانستند. در سده ی بیستم، آنتونی لودویسی خندیدن به یک مشکل را در سنجش با از میان برداشتن و حل آن مشکل، «رویکردی تنبلانه» خواند.

اگرچه سودمند بودن یا نبودن طنز را می‌توان در پهنه ی نتیجه گرایی و اخلاق فایده گرا کاوید و بررسی کرد ولی روشن نیست که ناسودمندی چه پیوند و نسبتی با اخلاق فضیلت گرا دارد؟!

دیگر آنکه طنز را نمی‌توان همیشه و همه جا ناسودمند دانست. برای نمونه نیچه بر این باور بود که زندگی انسان پُر است از رنج و دشواری و درد؛ و تنها طنز است که می‌تواند به انسان کمک کند تا سویه ی تراژیک زندگی را تاب بیاورد و دشواری هستی را بر خود هموار کند. بر این پایه نیچه طنز را سودمند می‌شمرد و آن را سبب پالایش و نیرومندی روان آدمی می دانست. از نگاه او ابرمرد با خنده به جنگ دشمنانش می رود.

این نمونه ی تاریخی هم بدک نیست: هنگامی که وینستون چرچیل می‌خواست اعلان جنگ موسولینی را آفتابی کند، به مردم بریتانیا گفت: «امروز ایتالیایی ها گفتند که به سود آلمان با ما وارد جنگ می شوند. من فکر می‌کنم این درست و منصفانه است. بار پیش ما بودیم که ناگزیر شدیم قبولشان کنیم!»

چرچیل با این سخن طنز آمیز تنش مردم بریتانیا را کاهش داد و تا اندازه‌ای توان روانی آن‌ها را برای از سر گذراندن جنگی دراز مدت، بالا برد.

 

 

ج) طنز، غیر مسوولانه است.

 

منتقدانی که طنز را غیر مسوولانه می دانند، پایه ی طنز را بر کناره گیری از کار و بار جهان می گذارند. آنها می گویند ما تنها هنگامی می توانیم به گرفتاری های جهان بخندیم که از رویدادهای دور و برمان، فارغ و برکنار باشیم؛ بدتر این که لغزش ها و اشتباه های انسانی، همان چیزی است که بیشترین مایه ی خنده و طنز را می سازد. از آغاز ِ برآمدن ِ کمدی در یونان باستان، شخصیت‌های کمیک آدم‌های دروغزن، گدا، پر خور و مست بوده اند. هنگامی که ما از دیدن آن‌ها بر صحنه، کیف می کنیم، دغدغه ی اخلاقی مان را پا در هوا می گذاریم. همچنان که اگر به یک دوست که از مستی روی پاهایش بند نیست، بخندیم، به او کمکی نکرده‌ایم و از خویشکاری اخلاقی (وظیفه ی اخلاقی) خود دور شده ایم. در خندیدن به دوست ِ سیاه مست، از سویی ضد فرهنگ ِ بدمستی را پذیرفته ایم‌ و از سوی دیگر گذاشته‌ایم که دوستمان از لذت لغزش خود بهره مند شود. از دیدگاه اخلاقی، واکنش به رفتار نادرست دیگران باید به نیکو کردن حال و به راه آوردن آنان بینجامد و نگذارد تا کام خطاکاران از لذت لغزش شیرین شود.

رو راست باید گفت این خُرده بر بسیاری از گونه های طنز وارد است. آن هنگام که شادمانی و شلیک خنده، حساسیت اخلاقی ما را کم می کند، چیزی ناپسند است ولی در اینجا باید چند نکته را به خرده گیران گوشزد کرد.

یکی اینکه اگر جهان بینی ما به گونه ای باشد که آشفتگی را در تار و پود جهان ببینیم، آن وقت طنز را سیخ یا سوزنی نمی‌دانیم که از بیرون به درون فرو می رود و لایه ی مسوولیت اخلاقی را سوراخ می کند. در آن صورت طنز، وضعیت گوهرین و اصیل ما را نشان می دهد و گزارش می کند، نه چیزی ساختگی و دروغین را.

اینجا است که به جای آوردن ِ مسوولیت اخلاقی، چیزی جدا از کنشگری و گزینش در زندگی روزمره نیست. با این پیش دانسته، مسوولیت اخلاقی چنان با "زندگی در وضعیت جفنگ" آمیخته است که بدون در نظر داشتن آن، معنایی ندارد. گذشته از این اگر همچون اندیشمندان کلاسیک، طنز را تقلید خنده آوری از زشتی ها بدانیم، می‌توان گفت خندیدن به کاستی ها شاید به زیبا شدن برخی زشتی ها و به راست شدن برخی کجی ها بینجامد؛ اگرچه این رویداد همیشه رخ نمی‌دهد و تنها گاهی اتفاق می افتد.

دیگر اینکه همه ی وضعیت‌های طنزآمیز نیازمند کنش و توجه نیستند. برای نمونه اگر من یک کاریکاتور ببینم و یاد دوستم بیفتم و بخندم، هیچ مسوولیت اخلاقی را فرو نگذاشته ام زیرا در آن وضع، کار بهتر و برتری پیدا نمی شود که در برابر خنده ی من بایستد و شایسته ی پرداختن و انجام دادن باشد.

 

 

د) طنز، خویشتن بانی و چیرگی بر خود را کاهش می دهد

 

خویشتن بانی یا تقوا یک ارزش جهانشمول اخلاقی است که هم در اخلاق دینی به چشم می‌خورد و هم در اخلاق سکولار. خنده، هماهنگی میان ماهیچه ها و ذهن را بر هم می‌زند و کار را به جایی می رساند که در حال خوشباشی و قهقهه، رفتارهایی از ما سر می‌زند که در حالت عادی پدیدار نمی شود. به ویژه در میان مسیحیان نخستین، از خود بیخود شدن و از دست دادن چیرگی بر نفس، انتقادی بنیادین بر خنده بود.

 

 بی گمان باید گفت که این انتقاد «کلی» و «ضروری» نیست، زیرا همه جا و در همه ی حالت‌ها طنز، خویشتن بانی و پرهیزکاری را کاهش نمی دهد. چه بسا کسانی با بهره گیری از طنز و شوخی با تنش روانی خود بجنگند و خونسردی شان را به دست آورند. همچنین خنده‌ای که پرهیزکاری را می کاهد، تا جایی که باعث انجام کاری نکوهیده نشود یا راه کنشی اخلاقی را نبندد، ناپسند نیست. همان‌گونه که توماس آکوییناس گفت: «لذت یک دل سیر خنده می‌تواند پاکبازانه و باعث رهایی خوشایند از فشار روانی و احساس‌های ناخوشایند باشد.»

 

اگر هم از دریچه ی مدرن به طنز نگاه کنیم، دلیلی ندارد کسی که از خرد سنجشگر بهره مند است، در برابر دستورهایی نیازموده سر خم کند، زیرا هیچ گرو و ضمانتی در کار نیست که نشان دهد ارزش‌های اخلاقی قدیم، خود دچار کژی و کاستی نیستند. در چنین وضعیتی خردمند امروزین دستور یا اصل اخلاقی را در بوته ی آزمون شخصی می گذارد تا ببیند آیا درخور و پذیرفته ی خرد او هست یا نیست. پس از سنجش و آزمایش چنانچه درستی آن اصل یا دستور بر اخلاق پژوه آشکار نشد، باز نمی توان به او گفت که از خرده گیری و خنده بر آنها چشمپوشی کند. چنین طنز و ترخنده ای، از میان برنده ی تقوا و خویشتن بانی نیست.

 

 

ه) طنز، پشتیبان هرج و مرج است

 

اخلاق گرایان سنتی و نو، طنز را بر هم زننده ی سازمندی اجتماعی (نظم اجتماعی) و شکننده ی هنجارهای اخلاقی می دانند. از زمان آریستوفان تا امروز، کمدی سازان بی پروا به ریشخند رهبران سیاسی و مسلکی و آموزه هایشان پرداخته اند و گاه آنان را سکه ی یک پول کرده اند. در حالیکه حماسه سازان و تراژدی نویسان، همواره پدرسالاری و قهرمان پروری را پاس می داشته اند، طنز پردازان آن سنت را به چالش می کشیده اند.

یونانیان باستان بر این باور بودند که دو گونه برخورد و برداشت با موضوع ها وجود دارد: آپولونی و دیونیزوسی. اندیشه ی آپولونی را می‌توان اثباتی، وحدت گرا، سازنده، جامعه گرا، حماسه پرداز، آرمان خواه، قهرمان پرور، افتخار طلب، راستکیش، بنیادگرا و به دور از نقد و سنجش دانست. برداشت آپولونی منسوب به آپولون، خدای خورشید، کمانداری، پزشکی و پیشگویی در اسطوره های یونانی است. اندیشمندان، نویسندگان و سرایندگان آپولونی معمولاً در اندیشه ی بنیادگذاری فرهنگ و هویت ملت و قوم خود هستند و از بزرگی‌ها و دلاوری های آنان فراوان یاد می کنند. برای آن اندیشمندان، هویت سازی و نگهبانی از کیستی مردم و جامعه ی خود مهم‌ترین چیز است. همچنین بسیاری از آنان به دنبال پی افکنی و ساختن جامعه ی آرمانی خود هستند. در تاریخ فلسفه، افلاتون را می‌توان یکی از اندیشمندان آپولونی دانست. در کتاب سوم جمهوری، افلاتون آن گروه از نویسندگان و شاعران یونانی را سرزنش می‌کند که در برخی جاها خدایان و قهرمانان اسطوره ای یونان را زشتکار و کم خرد و ناتوان نشان می‌دهند. افلاتون، خواهان پایش آثار اینگونه هنرمندان خرده گیر و نظارت بر کار آن‌ها است.

در برابر نگاه آپولونی، دیدگاه دیونیزوسی می ایستد که از دیونیزوس، خدای خوشگذرانی و شراب وام گرفته شده است. خوشباشی، جشن دوستی، می گساری، شوریده حالی، کثرت گرایی، هنر دوستی، سنجشگری و پرسشگری از ویژگی‌های دیدگاه دیونیزوسی است. نگاه دیونیزوسی بر هم زننده ی نظم حاکم و دیدگاه رسمی است.

اگر بخواهیم از این چشم اندار به طنز نگاه کنیم، باید بگوییم که طنز، بافتار و ماهیت دیونیزوسی دارد. برای همین، چالشگر و پرسشگر و بنیاد برانداز است. به همه چیز شک دارد و گویا خاکش را با شک و دو دلی برداشته اند.

در پاسخ به این انتقاد باید گفت اینگونه نیست که همه ی گونه های طنز، بنیاد برانداز باشد برای نمونه می توان از نمایشنامه های مناندر نام برد که رویکردی پیراینده و اصلاحگر دارد.

 دو دیگر آنکه چالشگری و انتقاد، خیلی وقت‌ها اخلاقی و انسانی است. برای نمونه آریستوفان در «لیزیسترا» از پوچی جنگ همیشگی میان دولتشهر های یونان سخن گفته و از ارزش‌هایی یاد کرده که "پدرسالاری"، سده ‌ها آن را نادیده گرفته. در آتن باستان، کمدی و دموکراسی در کنار یکدیگر بربالیدند. همچنین رویکرد سنجشگر کمدی، بخش مهمی از دموکراسی های مدرن است. در آلمان دهه ی بیست میلادی، کمدین های کاباره نخستین کسانی بودند که در پهنه ی اجتماع، برآمدن هیتلر را به چالش کشیدند. در دهه های شست و هفتاد میلادی، استندآپ کمدین هایی همچون گادفری کیمبریج و لیلی تاملین در بیدار کردن وجدان همگانی درباره ی تبعیض های نژادی و جنسی نقش به سزایی داشتند.

 

 

نتیجه گیری:

 

 

اخلاق گرایان از دیرباز تا امروز بر طنز خرده ها گرفته اند. دو رویی، بی بر و باری (بی فایدگی)، مسوولیت گریزی، هرج و مرج خواهی، برخی از برجسته ترین انتقادهای آنان است. همچنین از نگاه اخلاق گرایان طنز، چیرگی بر خود را کاهش می‌دهد و لگام نفس را از دست آدمی می رباید. این انتقادها اگرچه در برخی جاها تا اندازه‌ای درست می نماید، اما هیچ کدام به ذات طنز نمی پردازد. طنز هرچه در دالان زمان پیش آمده، گسترش معنایی پیدا کرده تا جایی که در جهان مدرن به بسیاری از مویرگ های زندگانی راه یافته. امروزه در پهنه ی ادبیات و فرهنگ مدرن کمتر اثر جدی یی را می توان یافت که از طنز بی بهره باشد. 

 

 

کتابنامه:

 

ـ ارسطو، ارسطو و فن شعر، ترجمه و تالیف، عبدالحسین زرین کوب، امیرکبیر، 1382.

 

ـ  افلاتون، دوره ی آثار افلاتون، ج دوم، ترجمه ی محمد حسن لطفی، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چ سوم، 1380

 

ـ پلارد، آرتور، طنز، ترجمه ی سعید سعید پور، مرکز، چ پنجم، 1391.

 

ـ موریل، جان، فلسفه ی طنز (بررسی طنز از منظر دانش، هنر و اخلاق)، ترجمه ی محمود فرجامی و دانیال جعفری، نشر نی، 1392.