نگاه: یک سال و اندی است که صفحه ای در اینستاگرام باز کرده ام و گاه و بیگاه در آن نوشته ام، نوشته هایی که بیشترشان بنا بر سرشت اینستاگرام کوتاه بوده اند. از این پس برخی از آنها را با تغییر و بی تغییر در اینجا، می آورم.
یک:
ارسطو راهزنی را شغل می دانسته. گویا در روزگار او "مالکیت خصوصی" چندان ارجمند نبوده است.
دو:
از نشانه های فیلسوفان بزرگ این است که اندیشمندان نسل بعد نمی توانند آنها را نادیده بگیرند. یا باید از ایشان ستایش و پیروی کنند یا همه ی وقت و توان شان را بگذارند تا نشان بدهند گمراه و برخطا بوده اند. افلاتون، ارسطو، نیچه، کانت و هگل از این دست فیلسوفانند.
سه:
امانوئل کانت (۱۸۰۴ - ۱۷۲۴) فیلسوف برجسته ای است. یکی از مهمترین فیلسوفان تاریخ. بسیاری برآنند که دنیای جدید بر پایه ی اندیشه ی او بنیاد شده است.
۱- جداسازی قلمرو ایمان از قلمرو خرد و استدلال (نتیجه ی سیاسی: سکولاریسم) ۲- انسان محوری (اومانیزم) ۳- پیش نهادن ایده ی صلح جهانی (تشکیل سازمان ملل) ۴- تکیه بر عقل خودبنیاد به جای عقل مددیافته ۵- محدود دانستن نیروی شناخت در انسان و مطلق نبودن آن (در نتیجه، پلورالیسم و نسبی گرایی) ۵- پشتوانه قرار دادن وجدان انسانی به جای ترس و امید دینی در امر اخلاق، از دستاوردهای فلسفی کانت است.
چهار:
هایدگر: انسان موجودی مرگ آگاه است و مرگ جزئی از حقیقت اوست. در واقع، مرگ جدا از اگزیستانس (هستی) انسان نیست. اگر خالصانه و صادقانه و با صرافت طبع با آن روبرو شویم، هستی ما اصیل است زیرا نسبت به وجودمان احساس بیگانگی و غربت نکرده ایم، ولی اگر ترس از مرگ نگذارد خالصانه و صادقانه و با صرافت طبع با آن مواجه شویم، اگزیستانس ما (هستی ما) اصیل نیست. وجود اصیل یعنی انسان آنگونه که هست باشد.
پنج:
تفاوت مطلق هگل و اسپینوزا: جوهر اسپینوزا صرفا از جنس اندیشه نیست و از آغاز کامل است، ولی جوهر هگل از جنس اندیشه است و کم کم و در روندی دیالکتیک به تکامل می رسد.
- ۰۲/۰۶/۲۲