وبلاگ مهرداد شمشیربندی

مسعود اسدالهی

(این یادداشت را در ایستاگرام، به انگیزه­ ی درگذشت مسعود اسدالهی نوشتم).

 

بیشتر سینمادوستان ایران مسعود اسدالهی را با همسفر به جا می آورند، ولی من روی بابا خالدار دست می گذارم. بابا خالدار هجویه ای است تند و تیز که بر پایه ی وسواس فکری بشر پی ریزی شده است: وسواس حقیقت یابی و هویت جویی. ناگفته نماند اسدالهی به پژوهش در روان های پریشان و ناآرام دلبسته بود و این ویژگی را دستمایه ی نگارش آثارش می کرد.

با اینهمه، بابا خالدار را از نگاهی غیر روان شناسانه هم می توان بررسی کرد.

جوانی هویت طلب آنچنان با تعصب در راه خودشناسی پیش می رود که شهری را به هم می ریزد. وی در داستانی که به اودیپ شهریار گوشه می زند، به جای آن که ندانسته به رختخواب مادرش بخزد، دانسته و آگاهانه سُرین مردان میانسال را برهنه می کند تا پدر را بیابد.

از چشم اندازی دیگر بابا خالدار دشواری رسیدن به حقیقت و آگاهی را در فضایی گروتسک روایت می کند. حقیقتی که پسر به دنبال آن است از کوره راه رسوایی و درگیری می گذرد. همچنین در جهان امروز رسیدن به قطعیت و چیرگی بر تردید چنان دشوار است که گاه به موشکافی های خنده دار می انجامد. طنز اسدالهی اگرچه از واقعیت وام می گیرد، اما از گزافه کاری بی بهره نیست. گزافه کاری و اغراقی که به سورئالیسم پهلو می زند.

 

مسعود اسدالهی طنزنویسی باذوق بود. من آن زنده یاد را گذشته از بابا خالدار با نوشته هایی چون علی کنکوری و راز درخت سنجد به یاد می آورم... و با نقش آفرینی هایش در درشکه چی (نصرت کریمی) و سرانجام شاهکار ناصر تقوایی: آرامش در حضور دیگران.

  • مهرداد شمشیربندی

مسعود اسدالهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی