اکبر رادی: برآیند سه نویسنده ی بزرگ
رادی برای من ترکیب ایرانی شده ای از ایبسن، میلر و چخوف است".
این جمله را سالها پیش هادی مرزبان به من گفت، ولی آن را باز نکرد.
سال ۱۳۸۳، هادی مرزبان نمایشنامه ی باغ شب نمای ما را در تئاتر شهر، بر صحنه برد. در باره ی این نمایش، با او در تالار انتظار تئاتر شهر، مصاحبه کردم. گفت و گوی ما پایان گرفت و پیاده شد. چاپ آن چندی در دست انداز افتاد، ولی من بارها به این جمله ی کارگردان اندیشیدم و آن را در شناخت رادی، موشکافانه و دقیق یافتم. (گفت و گو پیشتر در این وبلاگ منتشر شده است: https://shamshirbandi.blog.ir/1396/03/26/akbar%20radi%201)
در نمایشنامه های اکبر رادی، توفان زندگی زیر پوسته ی پرُملال روزمرگی روان و رونده است. در ظاهر، همه چیز عادی، همیشگی، استوار و بی گزند است، در حالی که شکاف بزرگ، ناگهان، بی صدا و بی خبر دهان باز می کند. فاجعه اندک اندک ساخته می شود، اما فروپاشی ناگهان رخ می دهد. بیشتر وقتها هوای صحنه مه آلود و بارانی است، همانند کرانه های سپیدرود و ولگا. خانواده ای اصیل به پایان خود نزدیک می شود زیرا که دوره اش به سر رسیده و به تاریخ پیوسته است. هیچکس کار قهرمانانه ای نمی کند. پایان بسیاری از نمایش ها با مرگ یا تلنگری همراه است.
این مایه ها را می توان در نمایشنامه های چخوف دید.